محل تبلیغات شما
نمی تونستم حس کنجکاویمو کنترل کنم همین که میخاستم دست بزنم صدای اومد وااااااییییی یلدا اومد با دو خودمو رسوندم به کمد دیواری و مشغول لباس پوشیدن شدم تاپ شلوارک زرد رنگمو پوشیدم موهامو شونه کردم دم اسبی بستم دمپایی رو فرشی عروسکی مشکی رنگ رو هم پاک کردم خب حالا برم پایین کمک مامان دستم به دستگیره در اتاق نرسیده دوباره صدای گوشی یلدا بلند شد اینار صدای اس ام آی همراه یه تک زنگ بود دیگه طاقت ندارم باید سر در بیارم سرکی از لای در حموم کشیدم یلدا داشت سرش رو

فصل سی و یکم رمان عاشقانه سرنوشت عشق.

فصل سی رمان عاشقانه سرنوشت عشق.

فصل بیست و نهم رمان عاشقانه سرنوشت عشق.

یلدا ,رو ,صدای ,اس ,اینار ,گوشی ,صدای اس ,اس ام ,اینار صدای ,شد اینار ,بلند شد

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

خدا درس نخفتن را به من داد@