محل تبلیغات شما
رفتم طرف گوشی خواستم بازش کنم:اوووووف این که رمز داره؟؟؟ با صدای مامان دومتر پریدم آسمون و گوشی از دستم افتاد زمین _رهاااااا،یلدااااا کجاییید پس؟؟ _اومدیم مامان یلدا حمام، یلدا_اومدم بابا کل محله فهمیدن من حمام ام. _زود باش بیا بریم الان مامان عصبی میشه!!!! _باش حالا برو بیرون لباس بپوشم میام.

فصل سی و یکم رمان عاشقانه سرنوشت عشق.

فصل سی رمان عاشقانه سرنوشت عشق.

فصل بیست و نهم رمان عاشقانه سرنوشت عشق.

مامان ,باش ,یلدا ,گوشی ,میشه ,حالا ,بیا بریم ,باش بیا ,بریم الان ,الان مامان ,عصبی میشه

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها